چوپانی
مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان
سروکلهی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جادههای خاکی پیدا
میشود. رانندهی آن اتومبیل که یک مرد جوان با لباس شیک ، کفشهای Gucci ، عینک Ray-Ban و کراوات YSL بود،
سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم که دقیقا
چند راس گوسفند داری، یکی از آنها را به من خواهی داد؟
ادامشو بخون!!!!!!!
اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز
عزیز دلم مطالب وبلاگت عالیه. اگه میخوای بازدیدت بالا بره. باید دنیای دوستیت و وسعت بدی. یه نگاه بکن به لینکدونیت . جای خیلی ها خالیه. محبت محبت میاره.بازم میام و بهت سر میزنم.موفق باشی . یا حق
چه جالب
واقعا آدم باید خیلی................. باشه که فرق گوسفند وسگ رو نفهمه